برای بسیاری از پدر و مادرها این سوال پیش میآید که چگونه میتوانند به کودکان خود کمک کنند تا راحتتر بتوانند با همسالان خودشان دوست شوند؟ ممکن است در نگاه اول به نظر برسد که ما به عنوان پدر و مادر کار چندانی نمیتوانیم انجام دهیم؛ چرا که برقراری ارتباط با دوستان جدید تجربهای بسیار شخصی است.
با این حال ایجاد یک دوستی جدید به مهارتهای عاطفی، خودتنظیمی و تواناییهای اجتماعی کودک بستگی زیادی دارد؛ به همین جهت والدین میتوانند نقش مهم و تأثیرگذاری در رشد این تواناییها داشته باشند.
به عنوان مثال، بسیاری از کودکان به دلیل خجالت یا اضطرابی که احساس میکنند، هنگام دوستیابی و برقراری ارتباط با گروه همسالان خودشان با مشکل مواجه میشوند.
اگر به این کودکان آموزش دهیم چگونه به پیشنهادات دوستانشان پاسخ دهند و فرصتهای مناسبی برای تعاملشان با کودکان هم سن و سال آنها فراهم کنیم، میتوانیم کمک کنیم ارتباطات اجتماعی مناسبی برقرار کنند.
همچنین بعضی کودکان به دلیل نداشتن کنترل کافی روی تکانههایشان یا انجام رفتارهایی که دائم با دیگران مخالفت میکنند، در پیدا کردن دوستان جدید مشکل دارند. اگر به آنها کمک کنیم مهارتهای خودتنظیمی خود را تقویت کنند، روند دوست پیدا کردن این کودکان بسیار آسانتر خواهد شد.
تقریباً هر کودکی از مربیگری و تمرین در هنرهای اجتماعی بهره خواهد برد. در سرتاسر جهان، دوستی موفق به همان مهارتهای اساسی بستگی دارد. برای موفقیت، بچه ها باید احساسات منفی خود را تنظیم میکنند.
شاید اینگونه به نظر برسد که این مورد، ارتباطی مستقیم با توانایی فرزند شما در دوستیابی نداشته باشد؛ با این حال پرهیز از چنین رفتارهایی در شیوه برخورد با کودکان بر رشد عاطفی و رفتار اجتماعی آنها تأثیر دارد. همین موضوع به نوبه خود میتواند بر روابط میان آنها همسالانشان تأثیر بگذارد.
به عنوان مثال، در پژوهشهای مختلف مشخص شده که سبک فرزندپروری مستبدانه با ایجاد مشکلات رفتاری در کودکان مرتبط است و بچههایی که مشکلات رفتاری دارند در دوستیابی نیز مشکلات بیشتری دارند.
لازم به ذکر است سبک فرزندپروری مستبدانه، رویکردی برای مراقبت است که بر اطاعت مطلق و تلاش برای کنترل رفتار از طریق تهدید، تنبیه یا شرمساری کودکان تأکید دارد.
همچنین به نظر میرسد که کنترل روانشناختی والدین، مواردی مانند کنترل کودکان از طریق ایجاد احساس گناه، شرمساری، یا متوقف کردن محبت، کودکان را به سمت ایجاد دوستیهای بیکیفیت هدایت میکند.
در مقابل، وقتی والدین صمیمانه رفتار میکنند و از راهبردهای انضباط مثبت، مواردی مانند استدلال با کودکان و بحث در مورد دلایل قوانین، استفاده میکنند؛ کودکان به مرور زمان اجتماعیتر میشوند.
در چنین شرایطی، آنها بیشتر با دیگران با مهربانی و همدردی رفتار میکنند و تمایل دارند کمتر تهاجمی رفتار کنند، متکی به خود باشند و مورد علاقه همسالان قرار بگیرند.
همه ما با احساسات منفی و انگیزههای خودخواهانه دست و پنجه نرم میکنیم. اما آیا چنین تجربههایی موجب میشود که نتوانیم دوستیهای ماندگاری تجربه کنیم؟ خیر، اگر بدانیم چگونه این احساسات را کنترل هدایت کنیم و تحت کنترل داشته باشیم، با مشکلی روبرو نمیشویم.
به همین جهت کودکان باید یاد بگیرند چگونه احساسات خود را تنظیم کنند. ما به عنوان پدر و مادر میتوانیم به آنها در این مسیر کمک کنیم. در یک مطالعه پژوهشی، محققان از مادران کودکان ۵ ساله پرسیدند که چگونه به احساسات منفی فرزندانشان پاسخ میدهند؛ سپس نتایج را در طی چندین سال پیگیری کردند.
نتیجه نشان داد اگر کودکان با والدینی بزرگ شده باشند که در مورد چگونگی کنار آمدن با خلق و خوی بد و احساسات دشوار، با آنها با همدردی و سازنده صحبت کرده باشد، به احتمال زیاد مهارتهای خودتنظیمی بالایی پیدا میکردند.
هر چه مهارتهای خودتنظیمی کودک قویتر باشد، این احتمال بیشتر میشود که کودک با بزرگتر شدن، روابط مثبتی با همسالان خود ایجاد کند.
از سوی دیگر، کودکان در این شرایط مهارتهای خودتنظیمی ضعیفتری پیدا میکنند:
الف) زمانی که والدین، احساسات منفی فرزندانشان را نادیده میگیرند و مواردی شبیه به این میگویند: «وا حالا چیزی نشده که…» و «حالا تو هم چقدر بزرگش میکنی!»
ب) ولدین از روشهای تنبیهی استفاده میکردند. مواردی مانند «بسه، برو اتاقت!» و «دیگه از پارک خبری نیست».
بنابراین وقتی بچهها ناراحت میشوند، ارزش آن را دارد که برای درک احساسات آنها وقت بگذارید و فعالانه به آنها آموزش دهید چگونه به روشی سالم و سازنده با این احساسات کنار بیایند.
کودکان باید بتوانند کاری بیشتر از کنترل احساسات منفی خودشان انجام دهند؛ آنها باید احساسات و دیدگاههای دیگران را درک کنند.
اما سوالی که پیش میآید این است که قرار نیست این چیزها به طور طبیعی اتفاق بیافتد؟ شاید، اما «طبیعی» به معنای «به طور خودکار، بدون تشویق و حمایت» نیست.
والدین و معلمان لازم است به کودکان کمک کنند هوش هیجانیشان را تقویت کنند؛ به این ترتیب کودکان میتوانند با دیگران همدلی کنند و احساسات آنها را بهتر درک کنند.
اگر کودک شما خیلی اضطراب دارد و دائم نگران به نظر میرسد، روند دوست پیدا کردن برای او کاری سخت و حتی وحشتناک به نظر میرسد. اما به عنوان پدر و مادر چه کاری میتوانیم در این مورد انجام دهیم؟
والدین حساس و پاسخگو، به ویژه برای کودکان دارای اضطراب اجتماعی، نقش مهمی دارند. کودکان باید بدانند که وقتی به ما به عنوان والدین نیاز داشته باشند، در کنار آنها خواهیم بود.
مطالعات نشان داده که والدین حساس و پاسخگو به کودکان کمک میکنند نوعی روابط دلبستگی ایمن ایجاد کنند و بتوانند اعتماد به نفس و استقلال خودشان را تقویت کنند.
هنگامی که کودکان با اضطراب دست و پنجه نرم میکنند، به حمایت بیشتری نیاز دارند. در چنین شرایطی، آنها دنیا را تهدیدکننده میدانند؛ اگر به این حالت آنها توجه نکنیم، احتمالاً مشکلات عاطفی مداومی را تجربه میکنند. مشکلاتی که میتواند در رشد مهارتهای اجتماعی کودکان اختلال ایجاد کند و فرایند دوستیابی را برای آنها به کاری بسیار دشوار و طاقتفرسا تبدیل نماید.
به همین جهت اگر کودک شما از اضطراب بالایی رنج میبرد، با روانشناس، روانپزشک کودک یا مشاور مدرسه صحبت کنید. روانشناسان کودک درمانهای موثری را برای اضطراب بالینی ایجاد کردهاند؛ از جمله درمان شناختی رفتاری، رویکردی که برای آموزش مجدد ادراک نادرست و پاسخهای هیجانی بیش از حد کودک شما طراحی شده است.
اما این نیز مهم است که به خاطر داشته باشید گاهی اوقات، اضطراب ناشی از عوامل بیرونی است. به این معنی که تهدیدها بسیار واقعی هستند.
به عنوان مثال، فرزند شما ممکن است از ماجرای همسالان یا همسایگانی آگاه شده باشد که دچار خشونت شدهاند. یا شاید فرزند شما در معرض آزار، طرد همسالان یا قلدری آنها قرار گرفته باشد.
اگر فرزند شما درگیر چنین وضعیتی است؛ لازم است هر کاری که میتوانید برای بهبود محیط کودک خود انجام دهید. این کار شامل اقدام برای توقف خشونت، آزار و اذیت و قلدری است.
چنین رفتارهایی میتواند یک مانع اجتماعی بزرگ برای دوستیابی ایجاد کند. کودکان تمایل دارند از همسالانی که به شیوههای پرخاشگرانه رفتار میکنند، اجتناب کنند و با آنها دوست نشود.
اگر کودکتان در خانه هر زمان که عصبانی میشود، وسایلش را پرت میکند؛ ابتدا به این موضوع توجه کنید که آیا توجه کافی را از شما میگیرد؟
گاهی کودکان برای اینکه موفق به گرفتن توجه مثبت کافی نشدهاند، با انجام رفتارهایی که مورد تایید والدین نیست، تلاش میکنند به نوعی توجه آنها را جلب کنند.
برای رفع این مورد میتوانید روزانه زمان مشخصی را برای بازی با او در نظر بگیرید. به عنوان مثال یک ربع در روز را فقط به او اختصاص دهید. توجه کنید که در این مدت، هیچ کار دیگری انجام ندهید. (به عنوان مثال تلویزیون خاموش باشد، به گوشی تلفنتان کاری نداشته باشید و مواردی از این دست.)
اگر این زمان را با کودکتان دارید ولی باز هم چنین رفتاری میکند، میتوانید همان زمانی که این رفتار را انجام میدهید، با لحنی آرام به او بگویید که «کتاب را پرت نمیکنیم، آروم میذاریم سر جاش»
کودکان معمولاً به چنین گفتوگوهایی توجه مثبت نشان میدهند.
کودکان برای پیدا کردن دوستان جدید، باید یاد بگیرند که چگونه خود را به دیگران معرفی کنند و به موضوعهای مناسب برای صحبت کردن فکر کنند.
آنها همچنین باید یاد بگیرند که چگونه خوب گوش کنند و چگونه بازخورد مناسبی ارائه دهند که نشان دهند گفتههای شخص مقابل را درک میکنند.
اما چگونه این مهارتها را در کودکان پرورش دهیم؟ برای این کار میتوانیم با الگوبرداری از مهارتهای ارتباطی خوب در خانه و درگیر کردن کودکانمان در گفتوگوهای خوشایند و متقابل کمک کنیم.
علاوه بر این میتوانیم با آموزش فعالانه به کودکان کمک کنیم که چه کار کنند و چه بگویند. به عنوان مثال، وقتی هنر «گوش دادن فعال» را به کودکان یاد میدهیم، سود میبرند. در این شکل از آموزش، کودک یاد میگیرد با برقراری تماس چشمی مناسب، جهتدهی بدن در جهت گوینده، ساکت ماندن و پاسخ های کلامی مرتبط، به وضوح نشان دهد که به حرفهای او توجه دارد.
همچنین میتوانیم با ارائه این نکات به کودکان آموزش دهیم تا گفتگوهای بهتری داشته باشند. به کودکان خود بگویید:
اگر احساس میکنید فرزند شما به فرصتهای بیشتری برای تمرین نیاز دارد، میتوانید با او تلفنی صحبت کنید یا تماس تصویری را امتحان کنید.
مطالعات نشان میدهد کودکان وقتی درگیر فعالیتهای مشارکتی میشوند، بهتر با هم کنار میآیند؛ فعالیتهایی که در آن بچهها برای رسیدن به یک هدف مشترک تلاش میکنند. این موضوع در کلاس درس و بازی کودکان نیز صادق است.
بنابراین اگر کودکان از نظر اجتماعی با مشکل مواجه هستند، احتمالاً ایده خوبی است که آنها را، حداقل تا زمانی که مهارت های اجتماعی بهتری کسب کنند، از بازیهای رقابتی دور کنید.
به عنوان مثال اگر قرار است که دوست فرزند شما به خانهتان بیاید تا با هم بازی کنند، اسباببازیها و بازیهایی را بردارید که ممکن است جرقه درگیری ایجاد کند.
همچنین توصیه میشود سلاحهای اسباببازی و همچنین هر وسیلهای را که میتواند رقابت یا حسادت را تحریک کند، کنار بگذارید. اگر فرزند شما دارایی ارزشمندی دارد که طاقت به اشتراک گذاشتن آن را ندارد، بهتر است آن را نیز تا از جلوی دست بردارید.
فرض کنید کودکی به اسم سوفی، چند کودک دیگر را میبیند که دارند با هم بازی میکنند. سوفی دلش میخواهد با آنها بازی کند اما نمیداند چگونه وارد جمع آنها شود.
در این شرایط سوفی چه کاری باید انجام دهد؟
دو روانشناس به نامهای ویکتوریا فینی و آلن راسل این سناریوی فرضی را به مادران کودکان پیش دبستانی ارائه کردند و از آنها خواستند نظرشان را بگویند. نکته جالب این بود مادرانی که بهترین توصیهها را ارائه کردند، مادرانی بودند که فرزندانشان بهترین مهارتهای اجتماعی را از خود نشان میدادند.
اما این مادران فرزانه چه گفتند؟
این توصیه خوبی است که میتوانیم به فرزندان خودمان بدهیم. ما نباید پیام بزرگتر این مطالعه را از دست بدهیم: کودکان زمانی سود میبرند که به آنها کمک کنیم استراتژیهای مشخصی برای مقابله با موقعیتهای اجتماعی ناخوشایند ارائه دهند.
برای ایجاد روابط مثبت با همسالان، کودکان باید بتوانند به راههای صلحآمیز برای حل تعارض فکر کنند. آنها باید بتوانند بفهمند دیگران به چه چیزی نیاز دارند و چه میخواهند. همچنین باید بتوانند عواقب اقدامات مختلف را پیشبینی کنند.
بچههایی که با خواهر و برادر بزرگ میشوند، یک مزیت مهم برای توسعه این مهارتها دارند؛ آنها فرصتهای زیادی برای تمرین هنر مذاکره به دست میآورند.
اما برای یادگیری مهارتهای اجتماعی خوب، لازم نیست خواهر و برادر داشته باشید و همه کودکان، صرف نظر از تعداد اعضای خانوادهشان، از راهنمایی و آموزش اندکی بهره مند میشوند.
مطالعات نشان میدهد بچهها میتوانند مهارتهای اجتماعی خود را به دو روش تقویت کنند:
بنابراین میتوانیم به کودکان کمک کنیم تا با گام برداشتن فعالانه در این فرآیند، به فردی تبدیل شود که بهتر میتواند مشکلات اجتماعی را حل کند. دفعه بعد که فرزندتان با یکی از هم سالانش به مشکل خورد، فرصت یادگیری را در نظر بگیرید. به او کمک کنید راه حلی پیدا کند که برای هر دو طرف قابل قبول باشد.
برای هر کسی اتفاق میافتد؛ اشتباه میکنیم، قضاوت نادرست میکنیم. باعث آسیب یا به وجود آمدن احساسات بد در دیگران میشویم.
بعد چه اتفاقی میافتد؟ اگر به خاطر اشتباهات خود شرمنده شویم یا فرصتهای کاریمان را از دست بدهیم، تمایل داریم روی احساسات منفی خود تمرکز کنیم. ممکن است احساس تحقیر، رنجش و حتی عصبانیت کنیم. و چنین احساساتی به ما کمک نمیکند تا روابط اجتماعی خود را ترمیم کنیم.
در مقابل، در نظر بگیرید که اگر احساس گناه کنیم چه اتفاقی میافتد؟ احساس گناه میتواند سازنده باشد؛ به این فکر میکنیم که چگونه اعمال ما بر دیگران تأثیر گذاشته است. با آنها همدردی میکنیم و این احساس، ما را ترغیب میکند برای ترمیم آسیبی که ایجاد کردهایم، تلاش کنیم.
این تفاوت احساس، عاملی مهم برای پیدا کردن و حفظ دوستان است. مطالعات تأیید میکنند اگر کودکی بهخاطر اشتباهش عذرخواهی کند، احتمال بیشتری وجود دارد که کودکان دیگر – حتی کودکان ۴ ساله – آنها را ببخشند.
همانطور که کودکان کمی بزرگتر (و البته پیچیدهتر) میشوند، آنها به نشانههایی توجه میکنند که نشان میدهد طرف مقابل آنها پشیمان شده است. در واقع، آنها اگر علائم پشیمانی را مشاهده کنند، دیگر همیشه به عذرخواهی صریح نیاز ندارند.
اما مؤثرترین راه برای ترمیم یک رابطه چیست؟ اینکه فقط عذرخواهی نکنید یا فقط پشیمانیتان را نشان ندهید؛ برای جبران کردن تلاش کنید.
در آزمایشی روی کودکان ۶ و ۷ ساله، محققان مشاهده کردند کودکان چگونه به فردی واکنش میدادند که برج آنها را خراب میکرد. اگر آن فرد عذرخواهی میکرد، بچه ها او را میبخشیدند، اما باز هم احساس ناراحتی میکردند. تنها چیزی که باعث میشد این کودکان احساس بهتری داشته باشند، این بود که آن فرد فعالانه به آنها کمک کند تا برج خود را دوباره بسازند.
بنابراین این چیزی است که ما باید در ذهن داشته باشیم: به فرزندان خود آموزش دهیم که چگونه روابط را ترمیم کنند و احساسات بد را بهبود بخشند. ما باید از سن پایین به آنها آموزش دهیم که چگونه عذرخواهی کنند و چگونه اشتباهات خود را جبران کنند.
بچهها میتوانند بخشنده باشند اما این موضوع همیشه به طور طبیعی اتفاق نمیافتد. در واقع، برخی از کودکان مشکلی دائمی با کینهتوزی دارند. آنها تمایل دارند تصور کنند که افراد دیگر خصمانه هستند و ممکن است در مورد توهینها و حرفهایی که شنیدهاند، فکر کنند.
اگر فرزند شما هم چنین مسالهای دارد و میخواهید به تغییر برداشت او از دیگران کمک کنید، این روش را در نظر بگیرید. به او کمک کنید تا دیدگاه آن فرد را در نظر بگیرد. سپس از کودک خود بخواهید که علاوه بر دیدگاه اولیه، توضیح دیگری نیز برای رفتار مشکلساز بیاندیشد. (این رفتار میتواند هر چیزی باشد؛ به عنوان مثال شاید دوستش باشد که با او خداحافظی نکرده است.)
با او همفکری کنید که شاید این رفتار یک تصادف از سر بی احتیاطی بوده است. ممکن است دوستش در مورد چیزی استرس داشته باشد، یا احساس خستگی یا بیماری داشته باشد. شاید او به سادگی روز بدی را سپری میکرد و یادش رفته است.
وقتی بزرگسالان از بچه ها میخواهند که درباره چنین توضیحات جایگزینی فکر کنند، بچهها به احتمال زیاد به آن رفتار ناراحتکننده به دیده شک و تردید نگاه خواهند کرد.
البته هر کودکی به چنین محرکی نیاز ندارد. بعضی از بچهها نسبت به افراد نادرست خیلی زیادهروی میکنند. آنها وقتی قربانی یک رفتار نادرست میشوند، خود را سرزنش میکنند و در روابطی باقی میمانند که دائماً مورد استثمار یا بدرفتاری قرار میگیرند.
بنابراین ما باید حواسمان به موقعیت باشد و هر کودکی را که نیاز دارد، مورد حمایت قرار دهیم.
مطالعات در فرهنگهای مختلف نشان میدهد کودکان زمانی که والدینشان در مورد فعالیتهای اجتماعی آنها مطلع میشوند، وضعیت بهتری دارند.
این کار «نظارت والدین» نامیده میشود و شامل انجام کارهایی از این قبیل میشود:
همچنین شواهدی به نفع تعیین محدودیتهای خاص وجود دارد؛ مانند اصرار به اینکه نوجوانتان از قبل جزئیات روزی را که میخواهد با دوستانش بیرون برود، به شما بگوید:
با چه کسی بیرون خواهید رفت؟ چه کاری انجام خواهید داد؟ کجا میخواهید بروید؟
اما والدین در تمام این مراحل، باید با دقت قدم بردارند. آنها میتوانند فرزندان خود را شرمنده کنند یا با مداخله بیش از حد، دوستان بالقوه آنها را بترسانند.
در نظر داشته باشید اگر بچهها تصور کنند که ما به عنوان پدر و مادر بیش از حد کنترلکننده هستیم، به احتمال زیاد راهنماییهای ما را از این گوش میگیرند و از گوش دیگر در میکنند.
در واقع، در یک مطالعه مشخص شده اگر نوجوانان تصور کنند که والدینشان بیش از حد از اختیارات خود استفاده میکنند، احتمال بیشتری دارد که یک همسال بزهکار را به عنوان دوست انتخاب کنند.
بنابراین مهم است که به کودک خود احساس استقلال بدهید و نگرانی های خود را به گونهای که منطقی و محترمانه به نظر برسد، در میان بگذارید. در غیر این صورت ممکن است فرزند شما قدرت شما را نامشروع بداند و مطابق با خواستههای شما رفتار کند.
همانگونه که بیان کردیم دوستیابی یکی از مهارتهای اجتماعی کلیدی است که در زندگی کودکان تأثیری عمیق دارد. به همین جهت ایجاد فرصتها و محیطهایی مناسب برای آموزش و تقویت این مهارت در کودکان از اهمیت بسیاری برخوردار است.
در این مقاله از ۱۲ راهکار کاربردی و مهمی گفتیم که میتواند به کودکان کمک کند مهارت دوستیابی خودشان را تقویت کنند. یکی از نکات مهم در این راستا این است که والدین نباید به طور غیرمستقیم با تهدید، تنبیه یا باجگیری عاطفی با کودکان خود رفتار کنند.
چرا که چنین رویکردی میتوانند به رشد عاطفی و اجتماعی کودکان آسیب برساند و روی روابط آنها با همسالانشان نیز تأثیری منفی بگذارد.
همچنین آموزش مدیریت احساسات به کودکان نیز بسیار مهم است. والدین میتوانند با کودکان به عنوان یک دوست متخصص در مواجهه با چالشهای احساسی صحبت کنند و راهحلهای مشترکی برای کنترل و مدیریت این احساسات پیدا کنند.
به یاد داشته باشیم مهارت دوستیابی نه تنها در دوران کودکی بلکه در تمام مراحل زندگی نقشی اساسی ایفا میکند. به همین جهت لازم است این موضوع را به شکلی جدی پیگیری و دنبال کنیم.
منابع:
بدون دیدگاه