کودکان خردسال ممکن است تا به حال کلمهٔ طلاق را نشنیده باشند و بسیاری از آنها هیچ تصوری از معنای آن ندارند. بچههای دو ساله عینیتگرا هستند و ممکن است مادامی که هر دوی پدر و مادر را در خانه ببینند، زندگی خانوادگی خود را چندان متفاوت نبینند. اما یک بچهٔ بزرگتر ممکن است نگران این باشد که حالا اوضاع چه تغییری ممکن است بکند؟ او کجا زندگی میکند؟ کجا خواهد خوابید؟ و آیا همچنان هم مامان و هم بابا را خواهد دید؟
کاری که شما باید انجام دهید این است که ساده و روشن توضیح دهید. بچههای خردسال سه تا پنج ساله همه چیز را از نقطهنظر خود و نیازهای خودشان میبینند، بنابراین وضعیت را از آن لحاظ توضیح دهید. مثلاً میتوانید برایش توضیح دهید که مادر یا پدر دیگر در خانه زندگی نخواهند کرد و او مدتی را در خانهٔ «قدیمیاش» و همچنین در خانهٔ جدیدی با پدر یا مادری که از خانه میرود میگذراند. مهمترین پیامی که فرزندتان باید بگیرد این است که هر چیزی پیش بیاید، از او مراقبت میشود و دوستش دارند.
حتی صلحآمیزترین جداییها میتواند تغییری تکاندهنده برای کودک شما ایجاد کند. تغییر و فقدان، عمدهترین مسائل طلاق هستند و بچههای خردسال هیچکدام از آنها را دوست ندارند، زیرا هر دو برایشان ترسناک هستند. تعجب نکنید اگر کودک شما علائم احساس ناامنی یا پسرفت را نشان میدهد، کابوس میبیند، رختخوابش را خیس میکند، یا در این دورهٔ دشوار توجه زیادی را از شما و دیگران طلب میکند. اینها طبیعی است و او برای بتواند مجدداً به دنیای اطرافش اعتماد کند نیاز به زمان دارد.
با این حال، حتی کوچکترین بچهها نیز میتوانند به طرز شگفتآوری انعطافپذیر و قادر به تطبیق باشند. این موضوع که چطور و چگونه با آنها در مورد طلاق، قبل از طلاق، در حین آن و بعد از آنکه اتفاق افتاد صحبت کنید، تفاوت زیادی در نحوهٔ کنار آمدن آنها در درازمدت ایجاد خواهد کرد. در حال حاضر، آنچه کودکان بیشتر از هر چیز دیگری از شما نیاز دارند، قوتقلب دادن و ثبات در برنامهٔ روتینی است که به آن تکیه دارند.
در مورد بچههای دبستانی باد گفت آنها میدانند طلاق به این معناست که ازدواج والدین آنها به پایان رسیده است. آنها ممکن است دوستانی داشته باشند که والدینشان طلاق گرفتهاند و با مفهوم پدر و مادری که جدا از هم زندگی میکنند، آشنا باشند. پس این انتظار را داشته باشید که آنها بیشتر در مورد تأثیر طلاق روی زندگی خودشان کنجکاو باشند تا چیز دیگری.
بعضی از بچهها به شکل آشکاری غمگین یا عصبانی خواهند بود و برخی دیگر داشتن هر گونه احساسی را انکار میکنند. کودکان دبستانی هم علائم احساس ناامنی یا پسرفت را نشان میدهند، بیش از همیشه شیطنت میکنند، همکاری نمیکنند یا در این دورۀ دشوار توجه زیادی را از شما و دیگران طلب میکند. آنها همچنین نگران موضوعاتی مانند محل زندگی و مدرسهشان خواهند بود و احتمالاً سوالات جزئی زیادی برای شما خواهند داشت، بنابراین پاسخهایی را آماده کنید. مهمترین چیز این است که به آنها اطمینان دهید که تحت هر شرایطی از آنها مراقبت خواهد شد و عشق شما را خواهند داشت.
خبر جدایی را چگونه به کودک خود بدهید
همانطور که گفته شد، این موضوع که چطور و چگونه با کودکان خردسال قبل از طلاق، در حین آن و بعد از آنکه اتفاق افتاد صحبت کنید، تفاوت زیادی در نحوهٔ کنار آمدن آنها در درازمدت ایجاد خواهد کرد. اما چگونه به فرزندتان بگویید که میخواهید از همسرتان جدا شوید:
زمان درستی را انتخاب کنید: اگر شما و همسرتان قصد جدایی دارید، خبر آن را تا وقتی از تصمیم خود مطمئن شوید پیش خودتان نگه دارید. اگرچه ممکن است شفافیت کامل بهتر به نظر برسد، اما قطعی نبودن جملهها و خبرهایی از طرف شما مانند: «بابا و مامان به فکر طلاق گرفتن هستن!» کودک را به طور غیرضروری گیج میکند. همچنین به خاطر داشته باشید که یک هفته برای یک کودک خردسال به اندازهٔ یک ابدیت است. پس شاید بهتر باشد که فقط از چند روز قبل به او بگویید تا کودک هفتهها قبل از جدایی شما، کلافه و گیج باقی نماند.
این را هم یادتان باشد که زمانهای بد زیادی برای گفتن این موضوع وجود دارد. به عنوان مثال، روزهایی که به مهدکودک، پیشدبستانی، مدرسه یا هر کلاسی میرود، درست قبل از اینکه سر کار بروید، همان موقعی که میخواهد برای بازی با دوستانش برای یک بازی یا ورزش برود یا درست قبل از خواب. بعد از گفتن خبر طلاق، وقتی کودک به طور ناگهانی احساس ناامنی و تنهایی خواهد کرد، به شما نیاز خواهد داشت تا کنارش باشید. پس زمانی را انتخاب کنید که برای در آغوش گرفتن و اطمینان خاطر دادن به او وقت زیادی داشته باشید.
با هم به او بگویید: حتی اگر شما و همسرتان در مورد همه چیز با هم مخالفید یا الان از یکدیگر متنفر هستید، سعی کنید در مورد آنچه به فرزندتان میگویید، به خاطر خود او توافق کنید. در حالت ایدهآل، شما باید این خبر را با هم به او بدهید. این کار از سردرگمی کودک جلوگیری میکند، زیرا کودک فقط یک روایت از ماجرا را میشنود و نه چند روایت احتمالاً متناقض را و این پیام را میگیرد که این یک تصمیم متقابل بوده است. به گفتهٔ روانشناسان، یک دلیل مهم دیگر نیز وجود دارد، این کار کمک میکند تا احساس اعتماد فرزندتان هم به پدر و هم به مادرش حفظ شود.
توضیحات خود را ساده کنید: با عبارتهایی صحبت کنید که میدانید کودک شما میفهمد و توضیحات را به چند جملهٔ کلیدی محدود کنید. شما میتوانید خیلی ساده بگویید که بابا خانهٔ جدیدی میگیرد و میخواهد او را ببرد که آنجا را ببیند. توضیح دهید که فرزندتان به دیدن هم پدر و هم مادر خود ادامه خواهد داد. اگر فرزند شما شاهد مشاجرههای زیادی بوده است، به آن اشاره کنید و توضیح دهید دارید تلاش میکنید کاری را که برای خانواده بهتر است انجام دهید. همچنین میتوانید بگویید: «مامان به کمی زمان احتیاج داره تا در مورد بعضی چیزها فکر کنه و بابا می خواد مدتی با مادربزرگ و پدربزرگ زندگی کنه.» سپس به کودکتان اطمینان بدهید که میتواند به دیدن پدرش برود و همچنین با شما هم وقت بگذراند.
برای بچههای بزرگتر میتوانید اینطور شروع کنید که: «مامان و بابا خیلی فکر کردن» و سپس برای مثال توضیح دهید که مامان قصد دارد یک آپارتمان جدید بگیرد. سعی کنید قبل از این مکالمه، از روزها و ساعتهای ملاقات با مادر یا پدر فرزندتان مطلع شوید تا بتوانید این جزئیات را هم به او بگویید. دانستن اینکه باز هم هر دو والد خود را خواهد دید و برنامهای وجود دارد، باعث دلگرمی فرزندتان خواهد شد.
یک راهحل دیگر برای بچههای دبستانی هم چنین شروعی است: «میدونی که مامان و بابا این اواخر خیلی با هم بحث کردن و به نظر میرسه که ما همیشه وقتی با همیم خلق بدی داریم. خب، بابا تصمیم گرفته که باید مدتی جدا بشه و میره تنهایی زندگی کنه. بابا قصد داره بره خونۀ عمو تا ببینه تنها زندگی کردن چطوریه. تو هنوزم وقتی اون سر کار نیست میتونی ببینیش، بنابراین حداقل یه هفته در میون آخر هفتهها میری پیش بابا و عمو! باحاله، نه؟» پس از اتمام توضیحاتتان هم آمادۀ سؤالات بسیاری باشید.
به فرزند خود بگویید تقصیر او نیست: کودکان ممکن است خودشان را برای این جدایی مقصر بدانند، حتی اگر این را نگویند. بچههای کوچکتر ساده و غیرپیچیده فکر میکنند مثلاً: «من اتاقم رو تمیز نکردم و برای همینه که اونها دعوا میکردن.» بچههای دبستانی هم ممکن است فکر کنند چون در مدرسه عملکرد خوبی نداشتهاند برای همین شما دارید جدا میشوید. پس لازم است واضح و روشن به او توضیح دهید که جدایی یا طلاق یک تصمیم بزرگسالانه است و هیچ ارتباطی با او ندارد. به عنوان مثال میتوانید بگویید: «گاهی اوقات اتفاقاتی بین مادر و پدرها میافته. ما واقعاً متأسفیم که این اتفاق افتاد، اما این اصلاً تقصیر تو نیست.»
از سرزنش کردن یکدیگر جلوی کودک خودداری کنید: هر قدر هم که عصبانی هستید، همسر خود را به خاطر جدایی جلوی بچهها سرزنش نکنید و از دعوا کردن در مقابل فرزندتان خودداری کنید. همچنین جزئیات مربوط به روابط خارج از ازدواج یکی از شما یا مشکلات مالی را بین خودتان نگه دارید. این موارد فقط فرزندتان را گیج و ناراحتتر میکند. هرچند ممکن است آنقدر ناراحت باشید که بخواهید رفتارهای زشت همسر خود را به فرزندتان بگویید، اما بچهها این را به عنوان یک خیانت یا بدتر، انتقاد از خود آنها تلقی میکنند. اگر پدرشان مادر را «دروغگو» یا «خیانتکار» بنامد، آنها از آن پس خودشان را که نیمی محصول پدر است، نیمی دروغگو و نیمی فریبکار میبینند. پس سعی کنید تحت هر شرایطی به خاطر داشته باشید که دختر یا پسر شما با پدرش نسبت و پیوند دارد و هر چه در مورد او بگویید به فرزندتان منعکس خواهد شد.
فرزندتان را از شنیدن جزئیات معاف کنید: جزئیات جدایی را مطرح نکنید. وقتی کودک خردسال شما جایی است که صدایتان را میشنود، در مورد مسائل حقوقی، حتی پشت تلفن هم بحث نکنید. ممکن است فکر کنید که او آنها را نمیفهمد، اما ممکن هم هست که بفهمد! همچنین سعی کنید نگذارید عصبانیت یا پرخاشگری به لحن صدای شما راه یابد. اگر قرار است حق حضانت کودک بررسی شود، که مستلزم ارزیابیهایی است، با پرهیز از بزرگ کردن موضوع یا خودداری از آموختن و گفتن این موضوع که فرزندتان باید چه چیزی به کارشناسان یا اشخاص دیگر بگوید، تأثیر آن را روی کودک به حداقل برسانید. کاغذها و فرمهای مربوط به طلاق را نیز دور از چشم بچههای دبستانی که خواندن بلد است نگه دارید.
به سؤالات کودکان در مورد طلاق چطور پاسخ دهید
بچهها مسلماً در مورد جدایی والدینشان از هم سؤالهایی میپرسند یا چیزهایی میگویند و چگونه جواب دادن به این سؤالها و راهنمایی شما بسیار مهم است. موارد زیر میتواند به شما در انتخاب پاسخها کمک کند:
«چرا؟»
اولین سؤال همهٔ بچهها قطعاً این است. بیش از حد وارد جزئیات علت آن نشوید و تأکید روی گفتن «ما» را و اینکه «تصمیمی مشترک» بوده است ادامه دهید. به عنوان مثال شاید بتوانید بگویید: «چون من و بابا خیلی خوب با هم کنار نمیایم و ما از دعوا کردن خسته شدیم، من جای جدیدی پیدا میکنم که ما، یعنی من و تو با هم زندگی کنیم و بعد بابا میتونه به دیدنمون بیاد. گاهی هم تو میتونی به دیدن بابا بری.» اما از گفتن چیزهایی مانند: «من و بابا دیگه همدیگه رو دوست نداریم.» خودداری کنید، زیرا کودکتان ممکن است تصور کند شما میتوانید او را هم دیگر دوست نداشته باشید!
پس تمام تلاش خود را بکنید تا به بچهها اطمینان خاطر بدهید والدینشان آنها را تا ابد دوست دارند و هیچ چیز نمیتواند آن را تغییر دهد.
«بابا کی میاد خونه؟»
کودک خردسال شما ممکن است درک نکند که این تغییر همیشگی است و شاید آرزو کند که همه چیز به حالت عادی برگردد. شما میتوانید روشن و واضح توضیح دهید که پدر برنمیگردد، اما از آنجا که فرزندتان ممکن است ترس از دست دادن یکی یا هر دوی شما داشته باشد، با گفتن چیزهایی مانند این به او اطمینان خاطر بدهید: «با اینکه مامان و بابا دیگه با هم زندگی نمیکنن، تو همیشه بچهٔ ما هستی. ما همیشه تو رو دوست داریم و از تو مراقبت میکنیم.»
«دلم برای بابا تنگ شده!»
حتی اگر از اینکه ازدواجتان به پایان رسیده است احساس رهایی میکنید، فرزندتان احتمالاً این احساس را ندارد، مگر اینکه همسرتان سوءرفتار خاصی داشته یا دعوا و مشاجرهٔ زیادی در خانه وجود داشته است. پس وقتی کودک مشتاق دیدن پدر یا مادرش است، ناراحت نشوید و بگذارید غم و اندوهش را بیرون بریزد. مثلاً بگویید: «میدونم دلت برای بابا تنگ شده، و بابا هم دلش برای تو تنگ شده. با اینکه به اندازهٔ قبل نمیبینیش ولی میتونی هر روز باهاش صحبت کنی. او از اینجا خیلی دور نیست. تو توی خونهٔ پدر تخت مخصوص خودت رو داری و قراره هر هفته ببینیش.»
با توجه به ارتباط فرزندتان با خانوادهٔ همسر سابقتان، ممکن است به پاسخهای اطمینانبخشی برای سؤالاتی مانند: «من هنوز میتونم مامانبزرگ و بابابزرگ رو ببینم؟» و «هنوزم میتونم برم عمو رضا رو ببینم؟» نیاز داشته باشد. همچنین انتظار برعکس این اتفاق را نیز داشته باشید، یعنی کودک شما ممکن است از ابراز دلتنگی برای پدرش خودداری کند یا وقتی به خانهٔ همسر سابقتان میرود، ناگهان دلش برای شما تنگ شود. احساسات بچهها می تواند در مورد آمدن به خانهٔ یکی از والدین آنقدر مختلط باشد که شما را تحت تاثیر قرار دهد. پس خیلی ساده به او پاسخ دهید: «وقتی خونهٔ بابا هستی، من واقعاً دلم برات تنگ میشه. اشکالی نداره که تو هم دلت برای من تنگ شه و اشکالی نداره که وقتی اینجا پیش من هستی هم دلت برای بابا تنگ بشه.»
«کجا باید بخوابم؟»
در دوران خردسالی ممکن است فرزندتان شروع به پرسیدن سؤالاتی در مورد اثر جدایی شما روی زندگیاش کند. مثلاً بپرسد: «باز هم مهدکودک میرم؟»، «حالا سگم چی میشه؟»، «جشن تولد میگیرم؟»، کی منو میبره مدرسه؟» این نگرانیها ممکن است به نظر شما جزئی باشد، اما برای او بسیار واقعی و مهم هستند، بنابراین جزئیات را توضیح دهید: «تو هنوز همین جا تو خونه با من زندگی میکنی، «زیره» (نام سگش) هم اینجا با تو زندگی میکنه. تو خونهٔ جدید بابا (یا مامان) هم وقتی میری به دیدنش، یه اتاق مخصوص خودت داری.»
«کی مراقب باباس؟»
فرزند شما واقعاً ممکن است نگران پدر یا مادری باشد که از خانه میرود. شکل دیگری از این سؤال ممکن است این باشد: «بابا بدون ما ناراحت میشه؟» وقتی با این نگرانی فرزندتان روبهرو میشوید میتوانید همراه همسر سابقتان به عنوان پدر و مادرش کنارش بنشینید و به او اطمینان بدهید با وجود این موضوع که پدر دلش برای آنها تنگ خواهد شد، ناراحت نیست، چون خیلی زود دوباره آنها را میبیند.
حس همدلی فرزند دبستانی شما آنقدر رشد کرده است که واقعاً نگران والدی که از خانه میرود باشد. آنها میتوانند نگران این باشند که هیچکس برای پدرشان شام و ناهار درست نمیکند. پس به فرزندتان اطمینان بدهید که همسر سابقتان مشکلی نخواهد داشت.
«طلاق چیه؟»
این سؤال را بچههای بزرگتر میپرسند و پاسخ اصلی شما میتواند چیزی شبیه این باشد: «طلاق به این معنیه که مامان و بابا دیگه با هم زندگی نمیکنن، اما ما همیشه پدر و مادر تو خواهیم بود و همیشه دوستت داریم».
با ملایمت سعی کنید بفهمید که بچههایتان بهطورکلی دربارۀ طلاق چه میدانند و چه دوستان یا همکلاسیهایی را میشناسند که والدینشان طلاق گرفتهاند. این به شما کمک میکند تا تصورات فرزندانتان در مورد طلاق را بفهمید و از ترسهایشان در مورد از دست دادن دوستان، خانواده، والدین، خانه یا موقعیت اجتماعی باخبر شوید.
اگرچه طلاق این روزها اتفاقی شایع است، اما میتواند در دورهای که بچهها خود را با یکدیگر مقایسه میکنند و در مورد همرنگ شدن با همسالان نگرانند، برای فرزندتان خجالتآور باشد، پس به دنبال راهکار باشید. به عنوان مثال، وقتی ناراحت میشوند که شما و پدرشان دیگر با هم نیستید، روی تعداد افراد حاضر در زندگیشان که آنها را دوست دارند تأکید کنید. اگر در نزدیکان یا محلۀ شما خانوادههایی وجود دارند که با وجود طلاق والدین، فرزندپروری موفقی دارند و بچههایشان مورد پذیرش همسالان خود قرار میگیرند، میتوانید در زمان مناسب به آنها اشاره کنید.
مراحل و زندگی با کودک بعد از جدایی و طلاق را چگونه مدیریت کنید
بعد از جدایی از همسرتان و شروع یک زندگی بدون حضور او، چطور باید شرایط جدید زندگی کودکتان را مدیریت کنید؟ توصیههای زیر میتواند به شما کمک کند:
کودک را غرق عشق و محبت خود کنید: درک و پذیرش طلاق برای بچهها دشوار است. اگرچه یک کودک خردسال با وضعیت سازگار میشود، اما با این حال هم به محبت و توجه زیادی از سوی شما نیاز دارد. در برابر میل به صحبت کردن دائمی در مورد طلاق پشت تلفن، با دوستان و موارد دیگر مقاومت کنید یا نگذارید تلویزیون تبدیل به پرستار بچهٔ شما شود. شبها قبل از خواب مدت طولانیتری کودک را در آغوش بگیرید یا یک داستان اضافی برایش بخوانید. درست همانطور که اکنون خودتان بیش از هر زمان دیگری از حمایت و پشتیبانی خویشاوندان و دوستان خود بهره میبرید، فرزندتان نیز به آغوش و بوسههای زیاد شما نیاز دارد.
انتظار تکرار توضیحاتتان را داشته باشید: حتی بعد از جا افتادن خبر جدایی، آماده باشید که تا هفتهها یا حتی ماهها بعد لازم باشد بارها و بارها همان توضیحات را به فرزندتان بدهید. مطمئن شوید که فرزندتان میداند شما همیشه نسبت به سؤالات در مورد طلاق پذیرا هستید، حتی اگر واقعاً دلتان میخواهد دیگر در موردش حرفی نزنید. اگر میخواهید بدانید کودکتان چه فکری میکند، باید با او وقت بگذرانید تا به او اجازهٔ صحبت بدهید. یکی از راههای باز نگه داشتن خطوط ارتباطی با کودک، خواندن کتابهایی با موضوعات مرتبط و مربوط به بازهٔ سنی کودک است که به این انتقال و تغییر وضعیت کمک میکنند.
برنامههای روتین را ثابت نگه دارید: اختلال ناشی از طلاق میتواند حفظ برنامهٔ روتین زندگی یا حتی مرتب نگه داشتن خانه را دشوار کند. اما ادامه دادن به برنامهٔ روزمرهٔ معمول بچهها، هم در خانهٔ مادر و در خانهٔ پدر باعث میشود آنها احساس امنیت کنند. پس تا حد امکان، وعدههای غذایی و دیگر برنامههای اصلی باید در هر دو خانه یکسان باشد. فراهم کردن غذای خانگی و نه غذای آماده برای فرزندتان و منظم نگه داشتن خانه به او نیز در مقابله با آشوب و تلاطم تازهای که در زندگیاش رخ داده است کمک خواهد کرد. زمان خواب هم مورد مهمی است که واقعاً باید سعی کنید آن را ثابت و مثل همیشه نگه دارید. بچهها برای مقابله با استرس اضافی و تغییری که از سر میگذرانند، به خواب خوب نیاز دارند. مطمئن شوید که بچهها به رفتن به مدرسه و هر کلاس یا تمرین دیگری ادامه میدهند. هرچه چیزهای بیشتری ثابت بماند، او احساس ثبات بیشتری خواهد کرد. نگذارید همه چیز به هرج و مرج کشیده شود.
مراقب علائم وجود مشکل باشید: کودک خردسال شما ممکن است در سازگاری با رفتوآمد بین دو خانه و ترتیب حضانت مشکل داشته باشد. مراقب بدرفتاری یا کنارهگیری او باشید، به خصوص پس از بازگشت از خانهٔ والد دیگر. برای شروع یک گفتوگو بدون اینکه حرفی در دهان فرزندتان بگذارید، چیزی مثل این بگویید: «کنجکاوم بدونم الان دلت برای بابا تنگ شده!» ممکن است فرزندتان فقط برای انتقال از یک خانه به خانهٔ دیگر به زمان نیاز داشته باشد یا به دنبال راه امنی برای تخلیه احساساتش باشد. گاهی کودک ممکن است پس از بازگشت از خانهٔ پدرش قشقرق به پا کند یا اتاقش را به هم بریزد یا شما را بزند. باید یاد گرفت که بهترین کار شما، نه بیاهمیت جلوه دادن احساسات کودک، بلکه به رسمت شناختن آنها با گفتن چیزی مثل این: «من درک میکنم که تو ناراحت و عصبانی هستی.» و بعد در آغوش گرفتن و تسکین کودک باشد.
فرزند خود را به جاسوس تبدیل نکنید: وقتی کودکتان از خانهٔ پدر یا مادرش برمیگردد، در برابر وسوسهٔ سؤالپیچ کردن او برای کسب اطلاعات درمورد آنچه والد دیگر انجام داده یا گفته است مقاومت کنید. هر قدر هم کنجکاو باشید، سعی نکنید بچهٔ خود را به محرم اسرارتان تبدیل کنید. او فقط یک کودک است و این رفتار اثر بد و مخربی روی کودکان دارد.
در این مورد که مادر و پدر پیش هم برنمیگردند، با کودک دبستانی خود روشن و صریح صحبت کنید: بچههای دبستانی اغلب خیالپردازیهای زیادی در مورد پیش هم برگشتن والدینشان دارند. در این سنها، کودک ممکن است تلاش کند بفهمد چطور آنها را آشتی دهد یا تنش بین والدین را کاهش دهد. مطمئن شوید که از ایجاد انتظارات غیرواقعبینانه خودداری میکنید.
با یک مشاور صحبت کنید: مراجعه به یک درمانگر خانواده برای راهنمایی شما و فرزندتان حین این انتقال را در نظر قرار دهید و به احتمال خیلی زیاد این بهترین کاری باشد که انجام میدهید. این کار به کودکتان جایی امن برای پرسیدن سؤال یا صحبت در مورد چیزهایی میدهد که گاهی میترسد اگر به شما بگوید باعث ناراحتیتان شود.
امید را همراه خود داشته باشید: به طور جدی تلاش کنید خوشبین و نیکاندیش باقی بمانید. اگر طلاق شما همانطور که اغلب اتفاق میافتد به این معنی است که از لحاظ مالی دچار مشکلاتی میشوید و بچههایتان دیگر نمیتوانند هر چیزی را که میخواهند داشته باشند یا به سفرهای پرهزینه بروند، به آنها بگویید که شما هنوز هم کارهای جذاب و جالب زیادی با هم انجام خواهید داد.